جک ها - بهترین وبلاگ دنیا

	جک ها
	نویسنده: مهدی عباسی سه شنبه 86/4/12 ساعت 1:10 عصر .
	*و اما جک ها* بهترین جک های دنیا شاگردی از معلّمش پرسید : سعدی در چه سالی فوت کرد؟ معلّم گفت : مرگ سعدی در سال‌های 690 تا 694 هجری قمری اتّفاق افتاده است . شاگرد گفت : معلوم می شود آن بیچاره چهار سال تمام جان کنده . مردی زشت روی و بد اخلاق بهلول را گفت : بسیار دوست دارم که شیطان را ببینم . گفت : اگر در خانه آیینه نداری در آب زلال نگاه کن ، شیطان را خواهی دید . شخصی ادعای پیامبری می‌کرد ، مردم از او کتاب آسمانی خواستند . آن شخص گفت : من کتاب ندارم اما جزوه دارم . ملاّنصرالدین شبی زنش را از خواب بیدار کرد و گفت : عینک مرا فوراً بیاور . او پرسید : این وقت شب عینک می‌خواهی چه کنی ؟گفت : در خواب شیرینی بودم ، بعضی جاهای آن تاریک بود ، خوب نمی‌دیدم ، خواستم عینک بزنم تا همه جا را ببینم روضه‌خوانی بالای منبر اشتباه خوانی کرد و گفت : در خبر است که حضرت امام زاده یعقوب را در مصر بالای بام یا گلدسته، شغالی خورد .شخصی از پای منبر گفت : آقای محترم خیلی اشتباه گفتی، امامزاده نبود و پیغمبر و پیغمبر زاده بود . یعقوب نبود و یوسف بود ، مصر نبود و افغانستان بود ، بالای بام یا گلدسته نبود و در استخر بود ، شغال نبود و سگ بود ، سگ هم واقعاً نخورده بود و نسبتی دروغ بود . اوّلی : چی شد که گیاه‌خوار شدی؟ دوّمی : هیچی . قصاب محل دیگر به من گوشت نسیه نمی‌داد ! اوّلی : من هر وقت چیزی در کلّه‌ام فرو رود ، دیگر بیرون نمی‌آید و فراموشش نمی‌کنم . دوّمی : پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی ، یادت رفت و پس ندادی ! اوّلی : برای این که در جیبم فرو رفت ، نه در کلّه‌ام . معلّم : چه طور می توان اسب عربی را از اسب مجارستانی تشخیص داد ؟ شاگرد : به وسیله‌ی تفاوت لهجه ! معلّم تاریخ : ، تو معلّم تاریخ : حسن ، تو چه قدر کثیفی . چند وقته حمام نرفتی ؟ حسن : آقا اجازه ، از وقتی که شما گفتید امیر کبیر را در حمام کشتند !! اوّلی : من تمام او *اولی: من تمام قوانین و جزئیات فوتبال را بلدم .* *دوّمی : راست می‌گی ، اگه همه رو بلدی بگو ببینم تور دروازه چند تا سوراخ داره !!*
	نظر شما()

	لیست کل یادداشت های این وبلاگ
	سلام و خوش آمد گویی [عناوین آرشیوشده]